گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هجدهم


به معنی دیگر، وی ترکیبی غیرعادی بود: مردی بود به ظاهر مجذوب نظریه ریاضی و رازوری، و در عین حال صاحب توانایی عملی و عقلی سلیم. در 1687، از طرف دانشگاه کیمبریج ماموریت یافت که به اتفاق چند نفر دیگر علیه اقدام جیمز دوم، که میخواست یک راهب بندیکتی را به درجهای ارتقا دهد که رسیدن به آن برای یک کاتولیک بدون ادای سوگندهای معمول ممکن نبود، اعتراض کند. این هیئت نتوانست پادشاه را متقاعد سازد، اما دانشگاه میبایستی عمل نیوتن را در این خصوص پسندیده باشد، زیرا در 1689 وی را به نمایندگی دانشگاه کیمبریج در پارلمنت برگزید. وی تا زمان انحلال پارلمنت در 1690 در آن سمت باقی ماند و در 1701 مجددا برگزیده شد، ولی در امر سیاست شرکت قابل ملاحظهای نداشت.
بیماری روحی و جسمی در 1692 وی را دو سال از فعالیت باز داشت. در نامه هایی که

برای پیپس و لاک نوشت از بیخوابی، مالیخولیا، و ترس از اذیت و آزار شکایت کرد، و نیز از اینکه “ثبات فکری گذشته” را از دست داده است افسوس خورد. در 16 سپتامبر 1693 به لاک نوشت:
آقا: چون معتقد شده بودم که سعی میکردید مرا گرفتار زنان و چیزهای دیگر کنید، آن چنان تحت تاثیر قرار گرفتم که هنگامی که شخصی به من گفت شما بیمار بودهاید و زنده نخواهید ماند، پاسخ دادم کاش میمردید.
امید است مرا به خاطر این سختگیری ببخشید. زیرا اکنون متقاعد شدهام که شما منصفانه رفتار کردهاید، و از اینکه در این مورد درباره شما بد قضاوت کرده بودم، از اینکه چنین فرا نموده بودم که شما در اصلی که در کتاب نظریات خودتان عنوان کردهاید تیشه به ریشه اخلاقیات زدهاید و قرار است باز هم در کتاب دوم بدان ادامه دهید، و از اینکه شما را طرفدار هابز پنداشته بودم، از شما پوزش میطلبم، ونیز از اینکه میپنداشتم یا میگفتم که شما قصد داشتید مرا بفریبید یا دچار دردسر کنید، از شما پوزش میخواهیم.
خدمتگزار حقیر و بدبخت شما
آیزک نیوتن
پیپس، با توجه به پیغامی که از نیوتن دریافت داشته بود، در نامهای که در 26 سپتامبر 1693 نوشت، به “پریشانی ... فکری یا مغزی” اشاره کرد. هویگنس به هنگام مرگ (1695) نوشتهای بر جای گذارد که در آن طی یادداشت مورخ 29 مه 1694 مینویسد که یک اسکاتلندی به نام “آقای کالین به من اطلاع داد که هندسهدان مشهور، آیزک نیوتن، در هجده ماه پیش دیوانه شده است.” اما “بعدا صحت خود را بازیافته، به طوری که توانستهاست اصول را بفهمد.” هویگنس این خبر را طی نامه مورخ 8 ژوئن 1694 برای لایبنیتز فرستاد: “آقای نیوتن مهربان به ضایعه مغزی دچار شده و تا هجده ماه بدان بیماری دچار بوده است و میگویند دوستانش با دارو و بستری کردنش وی را معالجه کردهاند.” جمعی میپندارند که نیوتن براثر همین بیماری عصبی از کارهای علمی کناره گرفته و به مکاشفه یوحنای رسول پرداخته است، ولی ما نمیتوانیم در این مورد چیزی بگوییم. گفته میشد که “دیگر نمی توانست همچون گذشته اندیشهاش را تمرکز بخشد و اثر تازهای را هم به وجود نیاورد;” با وجود این، نیوتن در 1696 فورا مسئلهای را که یوهان برنویی “به باهوشترین ریاضیدان جهان” داده بود حل کرد; و همچنین مسئلهای که لایبنیتز در 1716 طرح کرده بود بدین سان حل شد. پاسخ وی را انجمن سلطنتی ناشناخته برای برنویی فرستاد، اما برنویی بلافاصله حدس زد که بایستی کار نیوتن باشد و چون آگاه شد، گفت: “شیر از سرپنجهاش معلوم است.” در سال 1700 تئوری سکستان را کشف کرد; وی این نکته را مخفی نگاه داشت و جز به هاله به کسی دیگر نگفت، تا اینکه در 1730 ناچار شدند آن را مجددا اختراع نمایند. و چنین به نظر میرسد که کارهای دشواری را که دولت به وی محول کرده به خوبی انجام میداده است.

لاک، پیپس، و دیگر دوستان نیوتن چندی میکوشیدند مقامی دولتی برایش درنظر بگیرند تا وی را از گیر اطاق و آزمایشگاهش در کیمبریج برهانند. در 1695 لرد هالیفاکس را متقاعد کردند که سرپرستی ضرابخانه را به وی محول کند. این سمتی نبود که برای دادن یک مقرری ماهانه یا انجام عملی خیرخواهانه به وی محول کنند; بلکه دولت میخواست که از اطلاعات وی در پهنه های شیمی و فلزگری در ضرب سکه جدید استفاده کند. در سال 1695 به لندن آمد و با خواهر زادهاش کثرین بارتن، معشوقه هالیفاکس، زندگی کرد. ولتر میپنداشت که زیبایی این خواهر زاده هالیفاکس را، که رئیس خزانهداری بود، بر آن داشت تا وی را در 1699 به ریاست ضرابخانه برگزیند. اما این شایعات نمیتوانند دلیل بقای بیستوهشت ساله نیوتن در این سمت و رضایت دولت از کار وی در آن مقام باشند. در پیری میبایستی روزهای خوبی را سپری کرده باشد. از وی به عنوان بزرگترین دانشمند زنده تجلیل کردند; تا این زمان هیچ دانشمندی مانند او از چنین تحسینی بهرهمند نشده است. در 1703 به ریاست انجمن سلطنتی برگزیده شد و تا روز مرگ، هرسال در آن سمت ابقا میشد. در 1705 ملکه آن به وی لقب “سر” اعطا کرد.
موقعی که با درشکهاش از خیابانهای لندن میگذشت، مردم با دیده خشوع به سیمای گلگون، بزرگوار، و خیراندیش او، که در زیر توده ای موی سفید قرار داشت، نگاه میکردند و تمی توانستند باور کنند که وی به چنین مقام ارجمند و با شکوهی دست یافته باشد. از حقوق خوبی، سالیانه 1200 پوند، برخوردار بود و پساندازهایش را عاقلانه به کار میانداخت، به طوری که، با وجود بخششهایی که میکرد و هدایایی که میداد، به هنگام مرگ 32,000 پوند از وی به جای ماند. شرکت دریای جنوب را پیروزمندانه از ورشکستگی رهانید. با همه این احوال، عبوس، بعضی اوقات زود رنج، مظنون، تودار، و همیشه محجوب ولی مغرور بود. خلوت را دوست داشت و بآسانی با کسی دوست نمیشد. به سال 1700 از بیوهای ثروتمند خواستگاری کرد; نتیجهای نگرفت و دیگر هیچگاه گرد ازدواج نرفت. چون بسیار حساس و عصبی مزاج بود، از انتقاد آزرده میشد، سخت از آن بیزار بود، و در مباحثه با شدت وحدت در مقام پاسخ بدان برمیآمد.وی از کار و استعداد خود آگاه بود، اما با فروتنی میزیست، تا آنکه با حقوق و پسانداز توانست شش نوکر اجیر کند و در اجتماع لندن به مقامی بزرگ برسد. در هفتادونه سالگی ادای دین به طبیعت آغاز شد. به بیماریهایی که به نوابغ هم اعتنا نمیکنند سنگ مثانه و عدم قدرت ضبط ادرار دچار شد و در سن هشتادوسه سالگی نقرس و در هشتاد و چهار سالگی بواسیر هم در کار آمدند. در 19 مارس 1727 درد سنگ مثانه آن چنان شدت یافت که وی را بیهوش کرد. از آن بیهوشی بیرون نیامد و روز بعد در سن هشتاد و پنج سالگی از دنیا رفت. سیاستمداران، اشراف، و فلاسفه در تشییع جنازه اش شرکت جستند; تابوتش را دیوکها و ارلها حمل کردند، و در کلیسای وستمینستر به خاک سپرده شد. شعرا در مرگش

مرثیه ها سرودند و پوپ برای سنگ قبرش این شعر مشهور را سرود:
طبیعت و قوانین آن در ظلمت اسرار نهفته پنهان بود، خداوند فرمود نیوتن هستی یابد! آنگاه همه اسرار برملا شد.
ولتر در سنین کهولت، و در دوران تبعید در انگلستان، از اینکه میدید جنازه ریاضیدانی را با تجلیلی که در شاهی است دفن میکنند، به سختی تحت تاثیر قرار گرفت.
شهرت نیوتن حتی تا ابعادی تقریبا نامعقول گسترش یافت. لایبنیتز خدمات رقیبش را در ریاضیات با مجموع آثار پیشین در آن علم برابر دانست. هیوم نیوتن را “بزرگترین و نادرترین نابغهای که تا کنون برای آرایش و آموزش انسانها برخاسته است” دانست و ولتر با فروتنی این نکته را پذیرفت لاگرانژ کتاب اصول نیوتن را “بزرگترین محصول فکر انسانی” خواند، و لاپلاس اطمینان داد که این اثر در تمام زمانها “برتر از سایر محصولات اندیشه آدمی خواهد بود، “ و اضافه کرد که نیوتن خوشبختترین مردمان روی زمین بود، زیرا کیهان فقط یکی است و تنها یک اصل غایی در آن وجود دارد و نیوتن آن اصل را کشف کرد. این قضاوتها ناپایدارند زیرا حقیقت، حتی در علوم، مثل گل پژمرده میشود. اگر ما بزرگی یک فرد را بر اساس حداقل آزمون ذهنی، یعنی گسترش و ادامه نفوذش، بسنجیم، نیوتن را فقط میتوان با بنیانگذاران دینهای جهان و فیلسوفان طراز اول مقایسه کرد. نفوذش تا زمانی چند بر ریاضیات انگلیسی حکمروایی آزاردهندهای داشت، زیرا “فلوکسیون” او و رقمنویسی آن از محاسبات و رقم نویسی لایبنیتز، که در اروپا رایج بود، مشکلتر به نظر میرسید. چنین مینماید که نظریه ذرهای نور وی تا یک قرن موجب کندی پیشرفت علم نورشناخت شده است اما، با همه این احوال، برخی از دانشجویان هنوز هم از نظر نیوتن یاری میگیرند. کار او در مکانیک خلاقیتی بیپایان در برداشته است. ارنست ماخ نوشته است: “همه آنچه در مکانیک از زمان وی به بعد صورت پذیرفته، بسط و توسعهای است استقرایی، صوری، و ریاضی که از همان اساس قوانین نیوتن به دست آمده است.” روحانیون در ابتدا از تاثیر اصول نیوتن در مذهب سخت بیمناک بودند; اما سخنرانیهای بنتلی، که بنابر وصیت بویل صورت گرفتند(1692) و نیوتن وی را به ایراد آنها تشجیع کرد، به ثبوت رساند که جهانبینی جدید، با تاکید بر وحدت نمایان، نظم، و شکوهمندی جهان، به منزله نشانه هایی از خرد، قدرت، و جلال خداوند و تکیهگاهی است برای ایمان مذهبی. با وجود این، همین دستگاه نیوتنی موجب شد که خدا پرستانی که فقط به وحدانیت خداوند معتقد بودند آن را به عنوان پشتیبان عقاید یکتاپرستی خود یا یکی دانستن خداوند با طبیعت و قوانینش، که میخواستند جایگزین الاهیات مسیحی کنند، بپذیرند. احتمالا تاثیر نهایی نیوتن بر دین زیان آور بود. علیرغم اعتراضات و نوشته های مذهبی یک میلیون کلمهای وی، آزادفکران میپنداشتند که او دنیایی قائم به ذات تصور کرده و وجود باری تعالی را به عنوان یک چارهاندیشی

تسلی دهنده در آن گنجانده است. کیهانشناسی نیوتن مخصوصا در فرانسه، هرچند که ولتر میکوشید آن را خداپرستانه جلوه دهد، موجبات پرورش الحاد مکانیکی را در بسیاری از “فیلسوفان” فراهم آورد. در فاصله بین زوال کیهانزایی دکارتی در فرانسه (حد 1740) و پیدایش نظریات نسبیت و مکانیک کوانتوم در قرن بیستم، “دستگاه دنیایی” نیوتن با مخالفت چندانی رو به رو نشد، و به نظر میرسید که صدق آن به توسط هر پیشرفت یا اکتشاف فیزیکی یا ستارهشناسی مورد تایید قرار میگرفت. اختلاف اصولی فیزیک معاصر را با مکانیک نیوتن، برای آنان که با چنین اسراری ناآشنا هستند، میتوان چنین شرح داد:
1- نیوتن فضا و مسافت، و زمان و حرکت را مطلق میپنداشت یعنی اینکه از نظر کمیت، بر حسب چیزهای بیرون از خود، تغییر نمیپذیرند. اینشتین اینها را نسبی یعنی تغییرپذیر بر حسب وضع و حرکت ناظر در مکان و زمان میشمرد.
2- نخستین قانون حرکت نیوتن آشکارا این فرض را مسلم میپنداشت که “هر جسمی یا در حالت سکون باقی میماند و یا در امتداد یک خط مستقیم به حرکت متشابه خود ادامه میدهد.” اما “سکون”، مثل سکون مسافر در یک هواپیمای سریعالسیر، همیشه نسبی است; همه اشیا حرکت میکنند و حرکت آنها هرگز روی یک خط مستقیم نیست، زیرا هر خط حرکت یا هر عمل به وسیله اجرام مجاور یا محیط بر آن تغییر مییابد (همان طور که نیوتن تشخیص داد).
3- نیوتن جرم را ثابت میپنداشت; بعضی از فیزیکدانان معاصر میپندارند که بر حسب سرعت نسبی ناظر و شی مشهود تغییر میکند.
4- اکنون به “نیرو” همچون مفهومی برای سهولت تعریف، و نه ضروری، علم مینگرند. علم بر آن است که به توصیف آثار، روابط و نتایج آن اکتفا کند. (میگویند) ما نمیدانیم و لازم هم نیست بدانیم که “آن” چیست که از یک شی متحرک به شی دیگری که بدان برخورد میکند منتقل میشود; ما فقط باید به ضبط نتایج آن بپردازیم و فرض کنیم (ولی نه هیچگاه با یقین مطلق) که اینها در آینده همان خواهند بود که در گذشته، ظاهرا بودهاند. در این نظریه، گرانش نه یک نیرو، بلکه یک سلسله روابط بین رویدادهای زمان و مکان است.
برای تسلی خاطر باید دانست که اینها و دیگر اصلاحات مکانیک نیوتن فقط در قسمتهایی (از قبیل پدیده های برقاطیسی) مهمند که در آنها ذرات گویی با سرعتی تقریبا معادل سرعت نور حرکت میکنند; در جاهای دیگر، اختلاف بین فیزیک قدیم و فیزیک جدید رامی توان نادیده گرفت. فلاسفه، در طول تاریخ از یقین و اطمینان محض رهایی یافته اند، هنوز هم ممکن است شکی فروتنانه نسبت به نظریات معاصر; از جمله نظریات خودشان، پیدا کنند. آنها در فرمولهای نسبیت، نسبیتی تغییرپذیر احساس خواهند کرد. و برآورد نهایی نیوتن را از پیروزیهای تاریخیش به یاد همه کاوندگان اتم و ستارگان خواهند آورد:

من نمیدانم که به چشم جهانیان چگونه جلوه خواهم کرد; اما من خود را همچون کودکی میبینم که در کنار ساحل به بازی سرگرم است و گاه و بیگاه خود را با یافتن سنگریزه ها و یا گوش ماهیهای زیباتر و صافتر از معمول دلخوش میکند، و حال آنکه اقیانوس بزرگ حقیقت، که هنوز کشف نشده، پیش رویم گسترده شده است.